پرسشنامه تحلیل رفتار متقابل

| عمومی | تعداد سوالات 61

تحليل رفتار متقابل نظريه ای است در مورد شخصيت و روش منظمی است برای رواندرمانی كه به منظور رشد و تغييرات شخصی به كار ميرود. تحليل رفتار متقابل به عنوان نظريه ی شخصيت، تصويری از ساختار روانشناختی انسان ها به ما ارائه ميدهد كه ميتوان در زمانی كوتاه به مقاصد درمانی رسيد.

يک روابط متقابل مجموعه ای از رفتارها، افكار و احساس های مربوط به هم است كه به وسيله ی آن بخشی از شخصيت، خود را در يک زمان به خصوص نمايان می سازد. اين الگو سه روابط متقابل متفاوت و مجزا را تصوير ميكند. 

می‌توان گفت که:

حالت والد، مفهوم “آموخته شده” زندگی است.
حالت بالغ، مفهوم “فکر شده” زندگی است.
حالت کودک، مفهوم “احساس شده” زندگی است.
ارتباط برقرار کردن با دیگران را با کمک یکی از این حالت‌های والد، بالغ یا کودک انجام می‌دهیم. احساسات ما در هر زمان مفروض تعیین می‌کند که از کدام حالت استفاده می‌کنیم و در هر لحظه ممکن است چیزی محرک تغییر از یک حالت به حالت دیگر بشود. نشان دادن واکنش نیز از یکی از این سه حالت انجام می‌شود. تحلیل این محرک‌ها و واکنش‌ها، اصل و بنیان نظریه تحلیل رفتار متقابل است.

اصل نظریه‌ی برن این قانون است که تبادل‌ها یا رفتارهای متقابل عاطفی یا به عبارتی ارتباط‌های موفق باید مکمل باشند. این تبادل‌ها باید از حالت خود گیرنده به حالت خود فرستنده بروند؛ برای مثال اگر محرک از والد به کودک باشد، واکنش باید از کودک به والد باشد؛ در غیر این صورت تبادل قطع می‌شود و بین فرستنده و گیرنده مشکل به وجود می‌آید.

چنانچه تبادل رفتار با مشکل مواجه شود، ارتباط بی‌ثمر خواهد شد یا بدتر از آن، یکی از دو طرف یا هر دو طرف ناراحت خواهد شد. برای این که رابطه با موفقیت ادامه داشته باشد، عامل یا پاسخ دهنده باید موقعیت را با یک تبادل مکمل نجات دهد. وقتی رابطه با مشکل جدی مواجه می‌شود، هیچ شانسی وجود ندارد که بتوان بحث و گفتگو درباره‌ موضوع اصلی اولیه را بلافاصله ادامه داد. توجه متمرکز بر رابطه است. بحث را صرفاً زمانی می‌توان به صورت سازنده و موثر ادامه داد که رابطه ترمیم شده باشد.



1.

به نفع کودکان است که تجربه‌ی بزرگسالان را بشنوند و در زندگی به کار گیرند.

2.

از رانندگی سریع لذت می‌برم.

3.

معمولاً حتی وقتی سرحال نیستم، سعی می‌کنم ظاهرم همچنان آرامش داشته باشد.

4.

این روزها، انسان‌های خیلی کمی هستند که پای چیزی که فکر می‌کنند درست است، بایستند.

5.

افرادی که سعی می‌کنند رئیس مآبانه برخورد کنند، اعتماد به نفس کمی دارند. حتی اگر خودشان متوجه نشوند.

6.

خوشم نمی‌آید که بعضی وقت‌ها، آدم‌ها حرفم را نمی‌فهمند و از من می‌خواهند که حرفم را تکرار کنم.

7.

رهبری اثربخش، این است که دیگران را ترغیب کنی تا به جای منافع خود، حداکثر توانایی خود را در خدمت جمع به کار گیرند.

8.

برنامه‌های تلویزیونی این روزها، جنبه‌های خشن و غیراخلاقی زیادی دارند.

9.

فکر می‌کنم انسان‌ها حق دارند که در همه زمینه‌ها، از جمله روابط جنسی و عاطفی و وضعیت فیزیکی خود با دیگران حرف بزنند.

10.

برای من، رعایت یک رژیم غذایی و یا ادامه دادن یک تصمیم (مثلاً ترک سیگار) دشوار است.

11.

به نظرم، باید قانون با کسانی که سرعت مجاز را رعایت نمی‌کنند، به شدت برخورد کند.

12.

والدین، این روزها بیش از حد بدبین هستند.

13.

فکر می‌کنم می‌شود با دیگران، باز و راحت و صادقانه حرف زد.

14.

به نظرم، ۹۵٪ تصمیم‌های مهم زندگی بر اساس احساس اتخاذ می‌شوند.

15.

بسیاری از انسان‌ها، این روزها اجازه می‌دهند که دیگران، خودشان و خواسته‌هایشان را به آنها تحمیل کنند.

16.

من بر خلاف اکثر انسان‌ها، با سکوت کردن در جمع به مدت طولانی، هیچ مشکلی ندارم.

17.

یادم می‌آید که وقتی کودک بودم، گاهی در اثر برخوردهای دیگران، از خودم احساس شرم می‌کردم.

18.

بعضی وقت‌ها، به نفع بچه‌هاست که کتک بخورند و تربیت شوند.

19.

ما به سانسور و نظارت بیشتری در مجلات و تلویزیون نیاز داریم.

20.

حتی وقتی کنار افراد غریبه هستم، به ندرت احساس خستگی یا تنهایی یا بی‌حوصلگی می‌کنم.

21.

می‌دانم که بعضی وقت‌ها، باید کمی کمتر فکر خوردن و نوشیدن و شکم خودم باشم.

22.

نظر خوب دیگران در مورد من، برایم مهم است.

23.

پدر و مادرم، تشویقم می‌کردند که برای خودم، تلاش کنم و یاد بگیرم و کشف کنم.

24.

وقتی چیزی که انتظار ندارم اتفاق می‌افتد، معذب می‌شوم و آزار می‌بینم.

25.

حتی وقتی کسی احساس می‌کند زندگی ارزش زندگی کردن را ندارد، این مسئله توجیهی برای پایان دادن به زندگی نیست.

26.

در کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی زیادی شرکت می‌کنم.

27.

بعضی وقت‌ها به خودم می‌گویم: دهنت را ببند. خیلی حرف می‌زنی.

28.

برای حل مشکل طلاق، باید شرایط را جدی‌تر و سخت‌تر کرد تا مردم، ازدواج را جدی‌تر بگیرند.

29.

به ندرت، از خجالت سرخ می‌شوم.

30.

بیشتر اشتباهات، ناشی از سوء تفاهم است و نه بی‌توجهی و بی‌دقتی.

31.

شرایط پرتنش من را معذب می‌کند و احساس می‌کنم حتماً باید کاری انجام دهم تا شرایط تغییر کند.

32.

به نفع جوانان است که سربازی اجباری بروند.

33.

بارها پیش آمده است که با کسب اطلاعات جدید، دیدگاه‌های جدی خودم را تغییر داده‌ام.

34.

تواضع یکی از ارزشمندترین صفات انسانی است.

35.

مردم امروز، نفهمیدن‌های خود را با مدل‌های موی عجیب و غریب، جبران می‌کنند.

36.

تجربه مفید است. اما در اکثر مواقع، باید آن را بر اساس شرایط و اطلاعات جدید، تعدیل و اصلاح کنیم.

37.

ازدواج بین دو نفر از قوم‌های مختلف یا کشورهای مختلف، به شدت در معرض دردسر و مشکلات متعدد است.

38.

فقط کار کردن و تفریح نکردن، زندگیِ خسته‌کننده‌ای است. من دوست ندارم این‌چنین زندگی کنم.

39.

بعضی وقت‌ها در دلم می‌گویم: من قرار نیست قانون تعیین کنم. من قرار است تابع قانون باشم.

40.

نمی‌شود طبیعت و ذات انسان را تغییر داد.

41.

باور نمی‌کنم که تعارض دائمی بین فرد و سازمان، اجتناب ناپذیر باشد. می‌شود این تعارض‌ها را از بین برد.

42.

بعضی وقت‌ها آن‌قدر انگیزه‌ام را از دست می‌دهم، که می‌خواهم از همه چیز فرار کنم.

43.

هرگز نباید مجازات اعدام را به صورت کامل و مطلق حذف کرد.

44.

به نظرم انسان‌ها، باید در مراسم‌های رسمی و سنتی بیشتر شرکت کنند.

45.

هر تصمیمی، به هر حال نتایج متعددی دارد و برایم مهم است که قبل از تصمیم، تا حد امکان نتایج آن را پیش‌بینی و تحلیل کنم.

46.

تایید دیگران برایم مهم است.

47.

دوست دارم، مسئولیت‌های اجرایی بر عهده‌ام باشد. اصلاً گاهی رئیس باشم.

48.

حتی در مهمانی‌ها هم، گاهی میبینم سرگرم بحث در مورد کسب و کار شده‌ام یا دارم اطلاعات کاری جمع می‌کنم.

49.

زیردست بودن ساده نیست. اما سرپرست بودن بدتر و سخت‌تر است.

50.

در هر شرایطی، خیلی سریع خسته می‌شوم و حوصله‌ام سر می‌رود.

51.

فکر می‌کنم اگر قانون، سخت‌گیرانه‌تر اجرا شود، برای جوامع بهتر است.

52.

از گریه کردن و اشک ریختن (وقتی واقعاً ناراحت هستم) شرمنده نمی‌شوم. حتی اگر در حضور دیگران باشد.

53.

وقتی فکر کنم کسی احمق است یا اشتباه می‌کند، حتماً به او می‌گویم.

54.

به کسانی که جرات دارند تا مسیر شغلی فعلی خود را رها کنند و سبک زندگی جدیدی را آغاز کنند، غبطه می‌خورم.

55.

نمی‌توانم در حد سایر انسان‌ها، به دیگران اعتماد کنم.

56.

حتی اگر برای مواجهه با یک شرایط مشخص، راهکار مشخص و استانداردی وجود داشته باشد، باز هم دوست دارم راهکارهای جدیدی را پیدا و امتحان کنم.

57.

هر چیزی را، آن‌قدر عقب می‌اندازم که دیگر نتوانم آن را عقب‌تر بیندازم.

58.

نوعی تمایل ذاتی در برخورد تهاجمی با دیگران و به چالش کشیدن آنها دارم.

59.

اکثر انسان‌ها، می‌توانند خودشان، خود را کنترل کنند و مورد نظارت قرار دهند.

60.

شنا کردن و پیاده روی و کار در باغ و باغچه و سایر فعالیت‌های فیزیکی، حالم را خوب می‌کند.

61.

وقتی می‌بینم بعضی‌ها به سادگی کوتاه می‌آیند و سازشکاری می‌کنند، عصبانی می‌شوم.